تهِ کوچه ی بن بست...
تهِ کوچه ی بن بست...
یه جاده... بی انتها...
یه آرزوی کوچی..ک!
یه قلبِ بی ادعا
ته کوچه ی بن بست
دستایِ سردِ دعا
بالا میرن که واشه
پنجره رو به خدا
ته کوچه ی بن بست
یه آگهیِ ترحیم
شبیه فردایی که...
هردو ازش می ترسیم
ته کوچه ی بن بست
خورشیده! چشم انتظار...
نگات کِی این ابرا رو ...!؟
می خواد... بزنه کنار...
+ نوشته شده در شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹ ساعت 3:2 توسط کتایون بهفر
|